داستان: یک روز آفتابی جغله به همراه خانواده رفتن پارک جنگلی برای دیدن حیوانات. وقتی رسیدن حیواناتی رو دیدن که اونجا زندگی میکردن. مامان جغله گفت: بعضی از حیوانات درنده و خطرناک هستن و خییییلی باید مراقب باشیم ! اما بعضی از حیوانات اهلی و علف خوار هستن و خطرناک نیستن! بابای جغله گفت: حیوانات همشون برای طبیعت خوب و مفید هستن و اونها هم مثل ما انسان ها احساسات دارند ،گرسنه میشن ،تشنه میشن و درد رو حس میکنن .
اگر کسی حیوانات رو اذیت بکنه خدا ناراحت میشه!
درتمام دنیا آدمهای خوبی وجود دارن که از حیوانات حمایت و محافظت میکنن.
از همون روز جغله تصمیم گرفت که جزو محافظان حیوانات باشه.